هوا ناجوانمردانه داغ است
و زمین بی رحمانه تفتیده
اما دَم مسافران کربلا گرم است و سرشان خوش و نفس شان مسیحایی و مستِ این پندارند که در حریم حرم حضرت دوست  بوی سیب می آید

و اینجا مهرانِ مهربان است
مهران کوچکی که ایرانی بزرگ را در عمق جانش جای داده است
قصه، قصه نیست
غصه ای است به درازای تاریخ
که داستانِ راستانش به یکهزار و سیصد و هشتاد و یک سال پیش بر می گردد
و این اندوه همچنان جاریست

چهل یک رمز است و اربعین یک راز
و زینب پیامبر این رازِ پر رمز و راز
و اربعین آغاز رسالت ش،
رسالت آزادیخواهی
رسالت خون خواهیِ خون خدا
و لشکریانش همین زائران هستند و همین اندیشه ی جاری در گستره ی زمان و مکان
که استدلال شان عشق است نه عقل
و  همانا که نهایت عقل عشق است
زائرانی که خون خواهانِ حسینند

زینب با قامتی خمیده، دلی شکسته و گیسوانی سپید شده
اما با افق بلندی به بلندای تاریخ و صدایی اندوهگین اما رسا
فریاد زد: و ما رایت الا جمیلا
سخنی ماندگار در هزار توی قرن ها که در جان و روح آزادی خواهان جهان جا خوش کرده است و در گستره ی زمان طنین اندازه گردیده  و چنین شد که زینب از آزمون سخت  حضرت باریتعالی سربلند بیرون آمد و پیامبر کربلا شد
هر چند بر گذر روزگار چهل روز گذشت و بر زینب چهل سال …!!!

اما او پیامبر خون خواهیِ خونِ خداشد و لشکریانش همین زائران کوی حضرت دوستند

مردمان زاگرس و مهرانِ مهربان اما، ریشه ایلیاتی و عشیره ای دارند
خوب می دانند خون و خون خواهی چیست
همان پرچم سرخی است که تا قیام قیامت و تا ظلم و ظالم هست، برافراشته است
آنها به رسم درک این معنا، خاکِ پای زائران که خون خواهان حسین هستند را توتیای چشمانشان می کنند
وبا مهربانی هر چه تمام تر مهر می ورزند
که مهمانانشان قسمتی از جریان آزادی خواهی تاریخ ند

و امروز باز تکرار تاریخ است و همین است که قصه ی کربلا در جریان قرنها همچنان برقرار است و ماندگار
که غزه سرزمینش کربلا است و لحظه هایش عاشورا
که (کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا)‌
تنها با یک تغییر در گذر زمان و در جغرافیا از کربلا تا غزه
و تفاوت در شخصيت ها
از یزید تا نتانياهو

و باز مائیم و یک رسالت تاریخی
و باز مائیم و یک خون خواهی
و باز مائیم و یک تقاص
و باز مائیم و یک امتحان

خوب گوش کنید
صدای تاریخ می آید
که به قول علی شریعتی:
آنان که رفتند کاری حسینی کردند
و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند
و گرنه یزیدی ند